کتاب مصور حاضر، داستانی در مورد خدا است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (الف) و (ب) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «تو که قد خودمی، خوب گوش کن، شاید برای تو هم اتفاق افتاده. ببین! من هر وقت یک رازی را به کسی گفتهام، دیگر رازم از راز بودن افتاده. یعنی بعد از یکی دو روز، همه رازم را فهمیدهاند. رازی را هم که بیشتر از دو نفر بدانند که دیگر اسمش راز نیست. برای همین دیگر به خودم قول دادهام که رازهایم را به کسی نگویم. اولش کار سختی نبود، اما یکی دو روز که راز توی دلم ماند، یکجوری شدم. دلم باد کرد».